شعر مهدوی / کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست
شعر مهدوی
کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست
کسی که بی تو سر صحبت جهانش نیست
چگونه صبر و تحمل کند؟ توانش نیست
به سوز هجر تو سوگند، ای امید بشر!
دل از فراق تو جسمی بود، که جانش نیست
اسیر عشق تو این غم کجا برد، که دلش
محیط غم بود و، طاقت بیانش نیست
نه التفات به طوبی کند، نه میل بهشت
که بی حضور تو حاجت به این و آنش نیست
کسی که روی تو را دید یک نظر چون خضر
چگونه آرزوی عمر جاودانش نیست؟!
کسی که درک کند فیض با تو بودن را
به حق حق، که عنایت به دیگرانش نیست
بهار زندگیم، در خزان نشست بیا!
بهار نیست به باغی که باغبانش نیست
کنار تربت زهرا تو گریه کن، که کسی
به جز تو، با خبر از قبر بی نشانش نیست
بیا و پرده ز راز شهادتش بردار
پسر که بیخبر از مادر جوانش نیست!
به جز ولای تو، ای ماه هاشمی طلعت!
شفق، ستاره به هر هفت آسمانش نیست
محمدجواد غفورزداه
نقش: امام دوازدهم شیعه