شعر مهدوی / رنج شیرین انتظار
شعر مهدوی
رنج شیرین انتظار
شیرین تر از این رنج چیزی نیست، آری
وقتی که یادت هر زمان باماست٬یوسف
تو پادشاه عشق و ما عبدی فراری
و صاحب عصری که راهت راست یوسف
ما مرده ی عصیان و ذلت های دنیا
تو خود حیاتی و، دَمَت؟ عیساست یوسف
این قرن ها دارد بشر را می کِشاند
توی بیابان، اوج طوفان هاست یوسف!
یک عده با اسم خدا و رسم اسلام؟
با دین علیه دین، عجب غوغاست یوسف
بر کعبه اما همچنان یک چیز باقیست
آن هم که نام قاتل زهراست، یوسف!
با ادعای برتری با حزب سازی
این جا سر ارث شما، دعواست یوسف!
هر کس که با اخلاص تر، تنها ترین تر
تکرار دست بسته ی باباست یوسف!
آلوده دامان و آلوده نامانی که مشروع
عمامه های پولکی این جاست یوسف
القصه بعضاً سفره ی چند آیت دین
آلوده ی نان حرامی هاست یوسف!
دست نفاق آمد به روی قلب قومم
احساس کردم باز عاشوراست یوسف
یک سو کوفه، یک طرف هفتاد و دو عشق
لب تشنه ای بر ساحل دریاست یوسف
من با کدامین لهجه و طرز بیان ها
با کوفیان گویم علی تنهاست یوسف؟
ابر گناهامان شده مانع ز دیدار
ورنه رخ خورشیدیَت پیداست یوسف
این غیبت کبری همه زیر سر ماست
باید بگویم غربتت کبراست یوسف
جای تو خالی ... هی فرج خواندیم اما
شمشیر کین کوفیان برپاست یوسف
مهین اسدی آسترکی