در روایات آمده است که یک گروه از رجعت کنندگان، کسانی هستند که دارای ایمان محض هستند؛ از این جهت شخص علاقه مند به درک محضر آن امام آخرین و حجت الهی، نهایت تلاش خود را به کار خواهد برد تا به درجات بالای ایمان برسد تا در زمره رجعت کنندگان باشد. از این رو، اهمیت اعتقاد به رجعت، کمتر از اعتقاد به مهدویت و انتظار فرج نیست.

دلائل اثبات رجعت

 

بزرگان علمای شیعه برای اثبات این اعتقاد از تمامی دلائل عقلی و نقلی بهره جسته اند که در این نوشتار تنها به برخی از آنها اشاره می شود:

1ـ دلائل عقلی

 

پیش ار آن که به سائر دلائل اثباتی رجعت بپردازیم، قبلاً امکان چنین پدیده ای را از نظر فلسفی و علمی بررسی می کنیم و آن گاه به سراغ سائر ادلّه می رویم.

 

نخست باید دانست که مسئله «رجعت» در جهان مادی با مسئله حیات مجدد در روز رستاخیز کاملاً مشابهت دارد و رجعت و معاد دو پدیده همگون هستند، با این تفاوت که رجعت محدودتر بوده و قبل از قیامت به وقوع می پیوندد؛ اما در قیامت همه انسانها برانگیخته شده زندگی ابدی خود را آغاز می کنند. بنابراین، کسانی که امکان حیات مجدد را در روز رستاخیز پذیرفته اند، باید رجعت را که زندگی دوباره در این جهان است، ممکن بدانند؛ و از آنجا که روی سخن ما با مسلمانان است و مسلمانان اعتقاد به معاد را از اصول شریعت خود می دانند، بناچار باید امکان رجعت را نیز بپذیرند.

 

معاد از نظر یک فرد مسلمان، معاد جسمانی عنصری است، یعنی روح آدمی به همین بدن مادی عود می کند. حال اگر چنین بازگشتی در آن مقطع زمانی مقرون به اشکال و مانع نباشد، طبعا بازگشت آن به این جهان قبل از قیامت نیز مقرون به اشکال نخواهد بود؛ زیرا امر محال در هیچ زمانی انجام پذیر نیست.

 

برای آن که کمی گسترده تر سخن بگوئیم، یادآور می شویم که انسان تنها از چند عنصر مادی ترکیب نیافته، بلکه حقیقت وجود او را جوهری مجرد به نام «روح» تشکیل می دهد که حیات وی به وجود همین روح بستگی داشته و همان است که بعد از مرگ زنده می ماند و در روز رستاخیز به بدن بازمی گردد. وجود روح مجرد و زنده بودن آن امری است که مورد پذیرش همه فلاسفه الهی و پیروان شرایع آسمانی بوده و از نظر دلائل عقلی و دریافتهای فطری، قابل قبول است و قرآن نیز در این زمینه با صراحت سخن می گوید. براهین اثبات وجود روح بیش از آن است که در اینجا منعکس گردد، ولی به جهت اختصار تنها به ذکر یک دلیل وجدانی بسنده می کنیم:

 

هر فردی از افراد انسان، افعال و کارهای خود را به خویش نسبت می دهد و می گوید: گفتم، شنیدم، دیدم و ... حرف «میم» که در آخر این کلمات قرار گرفته، همان واقعیت انسان

 

است که در زبان فارسی از آن به «من» تعبیر می کنند. آیا این «من» همان بدن انسان است و انسان واقعیتی جز بدن ندارد، و حقیقت زندگی جز آثار مادی بدن و واکنشهای فیزیکی و شیمیایی مغز و سلسله اعصاب چیز دیگری نیست؟

 

به تعبیر دیگر: آیا روح و روان جز بدن انسانی و انعکاس ماده و خواص آن چیز دیگری نیست؟ و با ابطال این خواص و از میان رفتن تأثیرات متقابل اجزاء بدن در یکدیگر، روح و روان انسان نیز باطل شده و حقیقتی از انسان جز یک مشت رگ، و پوست و استخوان باقی نمی ماند؟ طرفداران این نظر از اصول «ماتریسم» الهام می گیرند؛ در این مکتب انسان به ماشینی می ماند که از ابزار و آلات مختلف ترکیب یافته و تأثیرات متقابل اجزاء ماده نیروی تفکر و درک در او پدید آورده و با پراکندگی اجزاء، آثار تفکر و حیات به کلی نابود می شود.

 

در برابر این نظر، نظر دیگری است که فلاسفه بزرگ جهان، به ویژه حکمای اسلامی با دلائل روشن آن را ثابت کرده و به اصالت وجود جوهری مستقل و اصیل که واقعیت انسان بدان بستگی دارد و از ماده و آثار ماده مجرد و پیراسته است، معتقد گردیده اند و بر وجود این جوهر که مبدأ حرکت و احساس در حیوان و تدّبر و اندیشه در انسان است، با دلائل فلسفی استدلال نموده اند. در میان آن همه دلائل، دلیل روشنی دارند که چون جنبه همگانی دارد، نقل می شود: هر انسانی ناخود آگاه اعضاء بدن و حتی خود بدن را به واقعیت دیگری به نام «من» نسبت می دهد و می گوید: دست من، پای من، مغز من، قلب من و بدن من. یک چنین انتساب در حالت ناخودآگاه حاکی از آن است که هر فردی خود را به واقعیت دیگری به نام «من» وابسته می داند که در پشت پرده، شخصیت ظاهری و مادی او قرار گرفته است و همه کارها، اعضاء و حتی بدن را به آن نسبت می دهد.(28)

 

خداوند هنگامی که چگونگی آفرینش انسان را بازگو می کند، از دمیدن روح در وی یاد کرده به لحاظ ارج و عظمت این پدیده غیر مادی، آن را به خود نسبت می دهد و می فرماید: «الذی احسن کل شی ء خلقه و بدأ خلق الانسان من طین...»(29) «ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده»(30) آن کسی که هرچه را آفرید، نیکو قرار داد و آفرینش انسان را از خاک آغاز کرد...، سپس او را هماهنگ نمود و از روح خویش در وی دمید، و برا ی شما گوش و چشم و قلب قرار داد.

 

به هر صورت، وجود روح مجرد از نظر همه مسلمانان، قطعی و انکارناپذیر است و نیازی به ذکر دلیل و برهان ندارد. ازاین رو، بر هیچ کس مخفی نیست که آدمی با فرارسیدن پیک أجل از میان نمی رود؛ بلکه فقط ارتباط بدن وی با روح قطع شده حیات مادی از کالبد او رخت برمی بندد. روح هرگز نمی میرد و مرگ جز گسسته شدن پیوند روح از بدن چیز دیگری نیست، و این گسستگی تا روز رستاخیز ادامه دارد و در آن هنگام که خدای قادر قاهر همه آفریدگان را زنده می فرماید، بار دیگر این روح به بدن بازگشته و جسم بی جان حیات دوباره می یابد. بنابراین، با توجه به آن که بین رجعت و معاد شباهت کامل وجود دارد و هر دو عبارت از بازگشت انسان به حیات مجدد و آفرینش نوین و به دیگر سخن پیوند مجدد روح با بدن می باشند؛ امکان رجعت اثبات می گردد، زیرا وقوع معاد امری است مسلم و پذیرفته شده.

 

از مطالب یادشد درمی یابیم که عقل درباره اثبات رجعت، همان قدر ایفای نقش می کند که در اثبات معاد نقش دارد، پس می توان گفت: بازگشت به دنیا از نظر عقل، هیچ گونه مانعی نداشته و عقل هیچ گونه مخالفتی با آن ندارد؛ زیرا قدرت ذات اقدس الهی بر هر چیز ممکن تعلق می گیرد و عقل امتناعی در زنده شدن مردگان بعد از مردن سراغ ندارد.

 

2ـ دلائل و شواهد قرآنی

 

یکی از دلایل چهارگانه، قرآن است. از نظر شیعه، قرآن به مسئله رجعت پرداخته و ثبوت و وقوع آن را هم در امتهای گذشته و هم در آخرالزمان و در آیات متعددی به صورت مفصل بیان کرده است.

 

یکی از دلائل وقوع آن، وجود مواردی از بازگشت به دنیا در امتهای گذشته است که قرآن کریم در ضمن بیان وقایع و رخدادهایی که در امتهای گذشته واقع شده برخی از آنها را بیان فرموده است.

 

با امعان نظر در این آیات شریفه درمی یابیم که بازگشت مردگان به دنیا امری است ممکن و قابل قبول که با سنتهای الهی مخالفت ندارد. روشن است که هدف از آوردن این آیات، جز اثبات امکان بازگشت به جهان مادی و وقوع آن در امتهای پیشین چیز دیگری نیست. هر چند میان رجعت نزد شیعه و بازگشت افرادی از امتهای گذشته تفاوتهایی وجود دارد که در منابع روایی مربوط به رجعت نقل شده است. به تعبیر دیگر: آیاتی که بیانگر بازگشت افرادی از امتهای گذشته به دنیا است، گویای آن است که رجعت محال نیست و به صورت کمرنگ، در امتهای پیشین وجود داشته است. ازاین رو، قائلین به رجعت سخنی محال و عجیب و غریبی نگفته اند.

 

به طور کلی آیاتی را که درباره رجعت وارد شده را می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته ای که بر وقوع رجعت در امتهای گذشته دلالت دارد و دسته ای که بر وقوع آن در آینده دلالت می کند.

الف) دلایل ثبوتی و وقوعی رجعت

 

استدلال به آیاتی را که حکایت از وقوع رجعت در امتهای گذشته دارد می توان در قالب یک قیاس منطقی به صورت زیر بیان کرد:

 

رجعت، امری است که بارها در امتهای پیشین رخ داده است و هر امری که در امتهای گذشته رخ داده باشد، در این امت (امت پیامبر اسلام) نیز واقع خواهد شد، پس نتیجه می گیریم که رجعت در این امت نیز واقع خواهد شد.(31)

 

نکته شایان توجه این که همان گونه که ملاحظه می شود، استدلال مزبور به صورت شکل اول از اشکال چهارگانه استدلال منطقی است که در صورت تمام بودن مقدمات آن ، در صحت نتیجه آن نمی توان تردید کرد.